رمل های شهید....
جاده باز است تا شهادت هست کفش های من و تو وامانده است؛
بندها را ببند؛راه بیفت؛جاده چندیست بی صدا مانده است.بوی «ای کاش» می دهد دهنت گریه تنها بهانه توست.
هی دریغ و دریغ حسرت تیغ،تیغ در این دریغ ها مانده است. سایه های فریب آه و دریغ هی به دنبال کفش می آیند تا
نگیرد مسیر،پایت را،تا نگویی به سر چرا مانده است....
ظلمت چشم هایت می گوید:هیچ فانوس بخت روشن نیست،چشم امید بسته ای به کجا؟
روشن رد پا تو را مانده ست،رمل های شهید می ریزند نور خود را به پای رفتن،تو تا بجنبی به خیش پا رفته است.
سوی آنجا که رد پا مانده است،رمل های شهیدبیدارند، می شمارند وقت شن ها را بیاید کسی شهادت را،تا بیاید
کسی که جا مانده است.....
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.